مشکل دین را حسین
زینب آسان کرد ورفت کربلا را خوابگاه نوجوانان کرد ورفت در ره معشوق هفتادودو قربانی نمود پا بپای زینبش اجرای فرمان کرد ورفت گرمحاسن را حسین با خون سر رنگین نمود زینب از خون سرش گیسو پریشان کرد ورفت زینب امر شاه دین را یک بیک اجرا نمود تا حسین ویرانه ای را باغ رضوان کرد ورفت بعدشاهنشاه زینب شاهکاریها نمود سرزمین کربلا را کوی جانان کرد ورفت وقت رفتن آن چنان بی طاقت وبی تاب شد عرش حق را گوییا چون بید لرزان کرد ورفت رهنمای شصت وشش زن گشت زینب در سفر راه پیمایی نمود وخطبه عنوان کرد ورفت استقامت کرد زینب مجلس ابن زیاد با تکلم کوفیان را مات وحیران کرد ورفت وارد شام بلاگردید ناموس خدا گوهری را از حسین درخاک پنهان کرد ورفت کس ندیده خواهری را همچو زینب در جهان آنکه مارا در جهان پیوسته گریان کرد ورفت ازتو(مشمولی) تمنا می نماید یا حسین بگذر از جرمش که اووصف تو عنوان کرد ورفت-------بوستا حسینی- رضا معصومی - انتشارات گلی - صص 96-97 شاعر ک مشمولی
----برج دین راتاابد تابنده اختر زینب است بحر هستی را یقین رخشنده گوهر زینب است سربسر گیتی عرض باشد جوهر زینب است بعدزهرا عصمت خلاق اکبر زینب است دختر نیک اختر زهرای اطهر زینب است......پایه قدر وجلالش برتر از چرخ بلند وصف ذات حضرتش افزون بود از چون وچند آنکه کلثوم وصفورا بر قدومش سر نهند آنکه گر سازد قبول ازجان ودل منت کشند خدمتش صبخ ومسا، حوا وهاجر زینب است --------
خدمتش را مشتری ازجان ودل کرده قبول بر بقاءدین ختم المرسلین ، اصل الاصول پیش ماه طلعتش خورشید بنماید افول آفتاب برج عصمتزینت دوش رسول خواهر سبطین ومحبوب پیمبر زینب است-----قصر امکان را وجودش نا ابدباشد مکین ماسوا از خرمنعز وجلالش خوشه چین قدسیان سایند بر خاک کف پایش جبین با پمین جاه وجلال وعزت وشوکت ببین در زمین کربلا بی یار ویاور زینب است ------
مات وحیران است در شان ومقام او عقول نطق ما الکن، بمدح آن مهین دخت رسول کاخ قدرش را زجان روح الامین دارد قبول مظهر پروردگار حی داور زینب است ----به نقل ازهمان منبع فوق-صص106-107
------
-----خالق از بحر ولایت گهر آورده برون یا که از برج امامت ، قمر آورده برون از سپهر نبوی، گشت عیان ، خورشیدی که زخفاش وشان ، دیده در آوردهبرون با فروغ حسنی نرگس زیبا از بطن پسری ثانی والا پدر آورده برون به تماشای گل عسکری ونرگس بین ماهی از آبومه ازچرخ ، سر آورده برون زطلوع رخ آن حجن دین ،جان بشر مرغ بی بال وپری بود وپر آورده برون گو تو بر عیسویان ، حق زفلک عیسی را به تماشای رخش ، جلوه گر آورده برون بوالبشر ،تا بوجودش بکند فخر خدای گلی از گشن ((خیرالبشر)) آورده برون خالق از دامن نرگس پی ارشاد بشر آخرین قاِید فرخ سیر ،آورده برون تا شود هادی گم گشته ، حقاز عالم غیب خضر فرخنده ، پی راهبر آورده برون زآسنین کرم از بهربپاداری دین دست حق، حجت ثانی عشر آورده برون ای صیاگوبه یشوعا ،که از نرگس تو بهتر از((زاده مریم ))پسرآورده برون ((آهی)) از محکمه ی عدل خداوند حکیم بهر اصلاح بشر ، دادگر آورده برون-----به نقل از دیوان حسین آهی - جلد تول -صص 102-104
مژده بر شیعیان که آمد عید عید فرخنده وسرور نوید فرخا روز نیمه ی شعبان اسعد الله یوم سعد وسعید عیدی آمد که خاتم مرسل کرده با امر حق ،ورا تایید اختر بخت حق پرستان شد طالع از سامره چنان خورشید خاتم الانبیاءرسید زحق ذهق الباطل است وجاء الحق نر گس امشب شکفنه گل از گل از گلستان مجد ، هادی کل به تماشای این گل ونرگس در زمین شد نزول خیل رسل حوریان از پی مبارک باد هدیه آورده اند تاجی گل مرغ فکر سلیم با شادی نغمه سرداد ، هم چنان بلبل که عیان گشت هادی مطلق ذهق الباطل است وجاء الحق مژده کا مد برای صلح جهان رهبر بی نظیر پیر وجوان آمد آن داوری که از حکمش بهره گیرند جمله ی ادیان آمد آن رهبری که فرمانش هست نافع برای خلق جهان آمد آن سروری که با سخنش همه گردند پیرو قرآن آن که بر دین حق دهد رونق ذهق الباطل است وجاء الحق آمد آن نور بخش ارض وسماء آمد آن خسرو فلک پیما آمد آن کس که اختیاری تام دارد از کردگار بی همتا از عرب تا عجمف زهند وزچین از اروپا وترک وآفریقا همه باشند منتظر که رسد رهبری بهر مردم دانا زند ازعدل در جهان بیرق ذهق الباطل است وجاء الحق چون شود ظاهر آن ولی راد از ظهورش جهان شود آباد در تمام دیار وشهر وبلاد نبود غیر حکم عدل وداد عرض تبریک گفته نوحه سرا شیعیان را دراین نکو میلاد حجت ابن الحسن تولد یافت حسن عسکری بود دلشاد (کربلایی)به حق بود ملحق ذهق الباطل است وجاء الحق---- نقل از کتاب سوم ارمغان کربلا اثر طبع مرحوم ناد علی کربلایی ( والد سه شهید جبهه وجنگ)-صص148 -150.اسایش
امشب بکاخ مرتضی ماهی پدیدار آمده ماهی که پیش نور وی ،خورشید ومه تار آمده ماهی که بر حسن رخش صدها خریدار آمده ای طالب دیدار مه ، هنگام دیدار آمده افلاکیانش سریسر، حیران رخسار آمده کو نور بخش عالم و هم نور انوار آمده لطف خداوندی به ما همواره ودایم بود خاصه که روز مولد ماه بنی هاشم بود بر یاری دین نبی حق خواست یاور پرورد از بهر صفین وجمل ، همواره افسر پرورد یا بهر جنگ نهروان ،یکتا غضنفر پرورد تا آنکه بهر کر بلاسردار لشکر پرورد بهر حسین زام البنین ،نیکوبرادر پرورد بایدچنان فرزندرا ، اینگونه مادر پرورد زین رو فروغ طلعتش،تابید برخلق جهان وز نو گل رخسار وی ،گشتی جهان رشگ جنان چون آفتاب حیدری تابید بر ام البنین آن سان که از نیسان شدی اندر صدف در ثمین ماه بنی هاشم عیان گردید از آن مه جبین تا آنکه گردد حامی دین خداوند مبین بهر حسین بن علی حق پرورد یار ومعین چونان که بودی مرتضی ، بر مصطفی یار و قرین برگو به ماه آسمان بنما رخ خودرا نهان زیرا گشته در جهان ، ماه بنی هاشم عیان ازدامن ام البنین ماهی سر آورده برون نی نی که از خورشید ومه ، بالاتر آورده برون خالق زکان مکرمت خوش گوهر آورده برون وز آستین مرتضی دستی بر آورده برون گویی زصلب حیدری ،حق حیدر آورده برون بهر صوف مشرکین او صفدر آورده برون برگو به بوسفیانیان ، میر وعلمدار آمده بر یاری دین خدا یکتا مددکار آمده نور جبینش طعنه بر خورشید گردون فر ،زند خال رخ زیبای وی ، بر عالمی آذر زند هم نرگس شهلای او آتش به خشک وتر زند هم بر دل خصمان خود ،مژگان وی خنجر زند قدش چو طوبای جنان ،لبخند برکوثر زند باب الحوایج درگهش ، خوش آنکه بر آن در زند دست یداللهی وی حلال مشکلهاستی تحت لوای حضرتش دنیا ومافیهاستی چون مرنضی قنداقه ی عباس را دربر گرفت گفتا فلک بردست خود ، مهری مه انور گرفت یا از گلستان شرف ،وی لاله ی احمر گرفت چونان که گفتی مصطفی بر دست خود حیدر گرفت بوسه به دستانش زد واز دیدگان گوهر گرفت زان ماجرا ، غم بر دل وبرجان آن مادر گرفت گفتا مگر عیبی بود بر این دو دست نازنین شه گفت :نی در کربلا،گرددجدا ازظلم وکین آری که خود این دستها باید علمداری کند درراه سبط مصطفی ،از جان وفاداری کند بهر رواج دین حق دفع ستمکاری کند از قتل قوم مشرکین سیلاب خون جاری کند برحفظ ناموس خدا نیکو وفاداری کند تا از حریم شاه دین آنسان نگهداری کند آندم فداکاری وی مقبول ومستحسن شود کو هم چو جعفر ، عم خود دستش جدا از تن شود آه از دمی کو شد جدا ، دستش کنار علقمه واندر میان مشرکین افتاد شورو همهمه بنهاد برزانوی خود ، راسش عزیز فاطمه آن پور زهرا کو بدی ،عرش خدا را قاِءمه با دیده ی گریان بیان می کرد شه این زمزمه کامشب بخوابد دشمنت بی ترس وبیم وواهمه لیکن به چشم خواهرت ره نیست دیگر خواب را واز ماتم خود سوختی دل ((آهی)) بی تاب را .....محمد حسن اسایش - نقل از دیوان حسین آهی - جلد اول صص 120-124
امشب زبرج فاطمه ماهی پدیدار آمده کز پر تو انوار وی ، چون روز رخشان آمده نور فروغ اختران، زان مهر تابان آمده آن نور بخش مهر ومه ، در ماه شعبان آمده نی عالم نا سوتی اش، در تحت فرمان آمده بل کشور لاهوت را،پاینده سلطان آمده افلاکیان بر خاکیان ، تبریک گویان آمده
در مولدسلطان دین ، یعنی امام سومین در کسوت عبدالهی ، شد سر داور جلوه گز روح مجسم شدعیان ،عقل مصور جلوه گر گردیدبر یاری دین ، ثانی حیدر جلوه گر شد گوشوارعرش حق ، تالی سبر جلوه گر در مهبط روح الامین ،بین مهر انور جلوه گر شد شاه دین از دامن زهرای اطهر جلوه گر تسنیم رحمت را نگر ازبطن کوثر جلوه گر دریای غفران موج زن ، آمد از آن ماء معین این عید میلاد حسین ، نور دل زهراستی یثرب زیمن مقدمش چوت سینه ی سیناستی بهر وجود او بپا دنیا ومافیهاستی مقصود ازخلقت بود ، کو علت اشیاستی محو جمال حضرتش ،زآدم الی عیسی استی شاهی که خاک درگهش ، از بهر استشفاستی درماندگان دهر را حلال مشکلهاستی دستی بزن بر دامن آن زاده ی حبل المتین پیمان وعهدی ، کبریا ، در غالم زر ساز کرد ارواح در ذرات را ، خود آگه از آن راز کرد جام بلا نوشنده را، ازدیگران ممتاز کرد
باشد شفاعت زان او ،کو باب رحمت باز کرد آن دم حسین بن علی قال بلی آغاز کرد پس علم ذرات را ، زان گفته سر افراز کرد زان عهد وپیمان شاه دین در قتلگه آغاز کرد یارب به عهدم شد وفا ،بر من ببخشا مذنبین زد چون قدم در این جهان آن خسرو ملک وملک روشن زنور طلعتش شد از سما تابر سمک برخوان فیض سرمدی ،افزوده گردیده نمک نام محبش را خدا بر لوح رحمت کرده حک بر پیروان وی جنان ، وقف آمده بی ریب وشک چونان که دوزخ شد جزا ، بر دشمنانش یک به یک در ماندگان را در جهان ، آن شاه دین باشد کمک آن سان که اندر آخرت ،شد بر گنه کاران معین از عرش قرب کبریا ،تا اولین بیت شرف بر شاد باش مصطفی آمد ملابک صف بصف کروبیان اندر طرب ،افلاکیان اندر شعف مشعل بدست عرشیان ،قدوسیان را گل بکف همراه جبریل آمدیصلصال وفطرس با اسف گفتند حال خویشتن بر احمد وشاه نجف بگرفت قندان پسر ،پس گفت : شاه ما عرف یارب ببخشا عاصیان بر این حسین نازنین محمد حسن آسایش.به نقل از دیوان حسین آهی -صص44-47
یارب این زندانی مظلوم سبط مصطفی است ؟ یا خلیل الله بوددر حبس نمرود دغا است هود پیغمبر بود در دست شداد لعین یا که یونس باشد ودر بطن ماهی مبتلا است این که بی جرم وگنه در کنده وزنجیر هست یوسف کنعان بود یا یوسف آل عبا است؟ پور یعقوب است در چاه ستم افتاده وی یا به زندان رشیدی خود مه برج حیاست ؟ این کلیم الله بود در دست فرعون لعین یا زکید سامری در محنت ورنج وبلا است حضرت جز قیل پیغمبر بودگویی به حبس کو زجور وظلم بخت النصر در شور ونوا است؟ حضرت صالح بود اندر کف نا صالحان یا مسیح است وگرفتاریهودان از جفا است ؟ او سلیمان است غمگین از جفای اهرمن خاتم شاهی وی درچنگ ((دیوان )) از قضا است آری این زندانی زندان هارون الرشید حضرت موسی ابن جعفر نور چشم مرتضا است هفت سالش گوشه ی زندان مکان بود از ستم اینک از زهر ستم راحت زجور اشقیا است گرچه نبود دخترش معصومه در هنگام مرگ لیک راسش بر سر زانوی فرزندش رضا است بهر دیدارپدر با چشم گریان آمده خسرو ملک خراسان آنکه فخر الاولیا است ای صبا با دخترش معصومه گو تا به حشر قلب عالم ،چون دل ((آهی))مکدر زاین عزا ست .
محمد حسن اسایش - بنقل از دیوان حسین آهی -جلد اول - صص 179-180
نگر ماه رجب کز امر خلاق جهان آمد دمادم فیض حق سوی زمین از آسمان آمد شرافت داشت این ماه و فزون آمد بر او چندی وقایع کاندرین مه ،از خدای مهربان آمد بروز اول مه نشستی نوح در کشتی سپس طوفان وخوفی اندر عالم ، بعد از آن آمد دگر در اول این ماه از دخت حسن ،باقر نمودی جلوه کز نورش منور این جهان آمد به دوم شد تولد از ( سمانه) حضرت هادی که از یمن قدومش بر تن شیعه روان آمد بروز سومش شاه دهم مسموم شد از کین زجور((معتمد)) روح الامین بر سر زنان آمد بروز دهمین از ((خیزران ))گشتی تقی طالع سلیل احمد مرسل که نورش جاودان آمد بروز سیزده گردیده میلاد خلیل الله خلیلی کآتش نمرود بر وی گلستان آمد دگر در سیزده اندر درون خانه ی کعبه امیر المومنین داماد پیغمبر عیان آمد غروب چارده از این جهان شد حضرت زینب (س) سرشک غم از این ماتم زچشم شیعیان آمد بروز پانزدهشد توبه ی آدم قبول حق قبول آن ترک اولایی که از وی در جنان آمد بسوی کعبه از بیت المقدس قبله ی اسلام ((تحول)) نیمه مه بهر احمد زآن مکان آمد شدی درپانزده خارج نبی از شعب بوطالب چنین روز عقد زهرا با امیرالمومنین آند معاویه بروز پانزده چشم از جهان بستی که شیعه دل خوش وخوش حال گشت وشاد مان آمد بروز هیجدهم زین دار فانی رفت ابراهیم که او ختم رسولان را ضیاء دیدگان آمد بروز بیست وسه ازکوفیان شوم بی ایمان یکی خنجربه ران مجتبی شاه زمان آمد بروز بیست وچارم گشت فتح قلعه ی خیبر ببازوی علی از امر حق تاب وتوان آمد سپس در بیست وچارم جعفر طیار با ایمان ز اقلیم ((حبش))سوی نبی بس کامران آمد شهادت یافت اند بیست وپنجم موسی کاظم زداغش فاطمهاندر جنان آزرده جان آمد بروز بیست وششم یافت رحلت عم پیغمبر ابوطالب که داغش مصطفی را بس گران آمد بروز بیسا وهفتم از مقام حضرت باری لباس خاتمیت بهر پیغمبر عیان آمد به بیست ونه فتادی عایشه در چاهی از مکه به تزویر معاویه امیر فاسقان آمد بروز بیست ونه بنت خویلد رفت از دنیا خدیجه کو ملقب خود به ام مومنان آمد بشام بیست وهشتماز مدینه شد حسین بیرن بسوی مکه با قلبی پر از آه وفغان آمد پس از تودیع قبر مصطفی وتربت مادر وداع جمله بنمود وبنقصودش روان آمد شبانه سوی مکه عزم رحلت کرد ای ((آهی)) در آن بیت امان اورا دریغا کی امان آمد.محمد حسن آسایش، به نقل از دیوان آهی -جلد اول- صص 143-147
---غروبی سخت دلگیراست ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی ، تنها که می گویند : روزی ، روزگاری ، مهبط وحی خدا بوده است ، ونام آن ((حراء))بوده است واینجا، سرزمین کعبه وبطحاست... وروز، از روزهای حج پاک ما مسلمانهاست. برون از غار زپیش روی وزیرپای من ، تاهرکجا ، سنگ وبیابانست. هوا گرم است وتبداراست اما می گرایدسوی سردی، سوی خاموشی. وخورشیداز پس یک روز تب ،در بستر غرب افق ،آهسته می میرد.. ودر اطراف من از هیچ سویی ، رد پایی نیست ودور من ، صدایی نیست
فضا خالی است وذهن خسته وتنهای من ، چون مرغ نوبالی ،-که هردم شوق پروازیبه دل دارد- کنارغار ،از هرسنگ، هر صخره پرد بر صخره ایدیگر..
ومی جوید به کاوشهای پی گیگیری، نشانیهای مردی را - نشانیها،که شاید مانده بر جا ،دیر دیر: از سالیانی پیش_ ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار می گردم.
وپیدا می کنم گویی نشانیها که می جویم: همانست، اوست! کنار غار ، اینجا ،جای پای اوست،می بینم ومی بویم توگویی بوی اورا نیز همانست ، اوست:
یتیم مکه ،چوپانک،جوانک،نوجوانی از بنی هاشم وبازرگان راه مکه وشامات
(امین)، آن راستین، آن پاکدل ، آن مرد، وشوی برترین بانو:(خدیجه)
نیز ، آنکس کوسخن جز حق نمی گوید وغیر از حق نمیجوید وبتها را ستایشگر نمی باشد واینک : این همان مردابرمرد است (محمد) -ص- اوست
این شعر ادامه دارد که ادامه ی آن درفرصتها ی بعدی به نظر کاربران خواهد رسید
---پيام درد انسانهاي قرنم را زمن بشنو پيام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور
پيام رنج انسانهاي زيربار،وزآزادگي مهجور پيام آنکه افتاده است درگرداب
وفريادش بلنداست:((آي آدمها...)) پيام من ،پيام او،پيام ما...))
محمد(ص)غمگنانه ناله اي سرميدهد،آنگاه مي گويد: خداي کعبه ،اي يکتا!
درون سينه ها ياد تومتروک است وازبي دانشي واز بزهکاري ،:
مقام برترين مخلوق تو،انسان، بسي پايين تراز حد سگ وخوک است.
خداي کعبه ،اي يکتا!فروغي جاودان بفرست، که اين شبها بسي تار است.
ودست اهرمنها سخت در کاراست ودستي رابه مهرازآستيني باز ،بيرون کن
که:برداردبه نيروي خدايي شايد، اين افتاده پرچمهاي انسن را
فروشويد نفاق وکينه هاي کهنه از دلها دراندازد به بام کهنه ي گيتي بلند آواز
برآرد نغمه اي همساز فروپيچد بهم طومار قانونهاي جنگل را
وگويد :آي انسانها! فراگردهم آييد وفراز آييد بازآييد
صدا بردارد انسان را وگويد: هاي ، اي انسان! برابر آفريدندت ،
برابر باش! صدابردارداندرپارس ، درايران وباآن کفشگرگويد :
پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهي نه! سپاهي زاده راباکفشگر،
ديگرتفاوتهاي خوني نيست سياهي وسپيدي نيز ،حتي،موجب نقص وفزوني نيست... خداي کعبه ...اي ..يکتا...)) بدين هنگام
کسي آهسته گويي چون نسيمي مي خزد درغار محمدرا صدا آهسته مي آيدفرود از اوج ونجوا گونه مي گردد پس آنگه مي شود خاموش.
سکوتي ژرف ووهم آلود ناگه چون درخت جادواندرغار ميرويد...
وشاخ وبرگ خود رادرفضاي قيرگون غار مي شويد
ومن درفکر آنم کاين چه کس بود،از کجا آمد؟! که ناگه اين صدا آمد:
((بخوان!))... اما جواب يبر نمي خيزد محمد ،سخت مبهوت است
گويا ،کاش ميديدم ! صدا باگرمترآوا وشيرين تر بياني باز مي گويد:
((بخوان!)).. اما محمد هم چنان خاموش
دل اندرسينه ي من باز مي ماند زکار خويش،گفتي ميروم از هوش
زمان دراضطاب وانتظارپاسخش، گويي فرو مي ماند از رفتار ((هستي) مي سپارد گوش پس از لختي سکوت-اماکه عمري بود گويي-گفت:
((من خواندن نمي دانم)) همان کس ،باز پاسخ داد: ((بخوان!بنام پرورنده ايزدت کوآفريننده است...)) واو ميخواند، امالحن آوايش
به ديگر گونه آهنگ است صدا گويي خدا رنگ است. مي خواند:
((بخوان،بنام پرورنده ايزدت،کو آفريننده است...))* * *
درودي مي تراود از لبم بر او درودي گرم * * *
غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است ومن بنشسته ام اينجا، کنارغارپرت وساکتي ،تنها
که ميگويند روزي ،روزگاري مهبط وحي خدا بوده است، ونام آن ((حري)) بوده است.
ودر اطراف من ازهيچ سويي ردپايي نيست ودور من ، صدايي نيست...*
*-اين شعرکه درسه قسمت متوالي عرضه گرديدبرگرفته از کتاب شاهکارهايي آزاشعار مذهبي .آراسته ي رضامعصومي _نشريه ي ماه نو-انتشارات رشيدي- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوي گرمارود ي شاعر معروف معاصرکشور ماست-صص128 -134
---پيام درد انسانهاي قرنم را زمن بشنو پيام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور
پيام رنج انسانهاي زيربار،وزآزادگي مهجور پيام آنکه افتاده است درگرداب
وفريادش بلنداست:((آي آدمها...)) پيام من ،پيام او،پيام ما...))
محمد(ص)غمگنانه ناله اي سرميدهد،آنگاه مي گويد: خداي کعبه ،اي يکتا!
درون سينه ها ياد تومتروک است وازبي دانشي واز بزهکاري ،:
مقام برترين مخلوق تو،انسان، بسي پايين تراز حد سگ وخوک است.
خداي کعبه ،اي يکتا!فروغي جاودان بفرست، که اين شبها بسي تار است.
ودست اهرمنها سخت در کاراست ودستي رابه مهرازآستيني باز ،بيرون کن
که:برداردبه نيروي خدايي شايد، اين افتاده پرچمهاي انسن را
فروشويد نفاق وکينه هاي کهنه از دلها دراندازد به بام کهنه ي گيتي بلند آواز
برآرد نغمه اي همساز فروپيچد بهم طومار قانونهاي جنگل را
وگويد :آي انسانها! فراگردهم آييد وفراز آييد بازآييد
صدا بردارد انسان را وگويد: هاي ، اي انسان! برابر آفريدندت ،
برابر باش! صدابردارداندرپارس ، درايران وباآن کفشگرگويد :
پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهي نه! سپاهي زاده راباکفشگر،
ديگرتفاوتهاي خوني نيست سياهي وسپيدي نيز ،حتي،موجب نقص وفزوني نيست... خداي کعبه ...اي ..يکتا...)) بدين هنگام
کسي آهسته گويي چون نسيمي مي خزد درغار محمدرا صدا آهسته مي آيدفرود از اوج ونجوا گونه مي گردد پس آنگه مي شود خاموش.
سکوتي ژرف ووهم آلود ناگه چون درخت جادواندرغار ميرويد...
وشاخ وبرگ خود رادرفضاي قيرگون غار مي شويد
ومن درفکر آنم کاين چه کس بود،از کجا آمد؟! که ناگه اين صدا آمد:
((بخوان!))... اما جواب يبر نمي خيزد محمد ،سخت مبهوت است
گويا ،کاش ميديدم ! صدا باگرمترآوا وشيرين تر بياني باز مي گويد:
((بخوان!)).. اما محمد هم چنان خاموش
دل اندرسينه ي من باز مي ماند زکار خويش،گفتي ميروم از هوش
زمان دراضطاب وانتظارپاسخش، گويي فرو مي ماند از رفتار ((هستي) مي سپارد گوش پس از لختي سکوت-اماکه عمري بود گويي-گفت:
((من خواندن نمي دانم)) همان کس ،باز پاسخ داد: ((بخوان!بنام پرورنده ايزدت کوآفريننده است...)) واو ميخواند، امالحن آوايش
به ديگر گونه آهنگ است صدا گويي خدا رنگ است. مي خواند:
((بخوان،بنام پرورنده ايزدت،کو آفريننده است...))* * *
درودي مي تراود از لبم بر او درودي گرم * * *
غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است ومن بنشسته ام اينجا، کنارغارپرت وساکتي ،تنها
که ميگويند روزي ،روزگاري مهبط وحي خدا بوده است، ونام آن ((حري)) بوده است.
ودر اطراف من ازهيچ سويي ردپايي نيست ودور من ، صدايي نيست...*
*-اين شعرکه درسه قسمت متوالي عرضه گرديدبرگرفته از کتاب شاهکارهايي آزاشعار مذهبي .آراسته ي رضامعصومي _نشريه ي ماه نو-انتشارات رشيدي- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوي گرمارود ي شاعر معروف معاصرکشور ماست-صص128 -134--
-البش که عیان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده ی عصمت رخ جانان آمد
سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ی دین روشن از نور رخش عالم امکان آمد
دختر ختم رسل هادی کل ،شاه سبل از پس پرده عیان چون مه کنعان آمد
دسته دسته ملک از عالم بالا بزمین بهر دیدار رخش خرم وخندان آمد
عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا سوی زهرا زجنان حوری وغلمان آمد
ساره وآسیه ومریم وکلثوم زبهشت از پی خدمت آن زهره ی تابان آمد
آنچنان نور رخ دخت نبی جلوه نمود که قصور همه ی مکه نمایان آمد
نه همین مکه منور شده از طلعت او زسما ـابسمک یکسره رخشان آمد
شده از مکه همان نور نمایان که بطور سالهادر طلبش موسی عمران آمد
بهر این نور که در صلب خلیل الله بود نارنمرود به یک لحظهگلستان آمد
گر نبردی بزبان نوح نبی نامش را کی نجات از یم وگرداب وزطوفان آمد
یوسف مصر گراین نام نخواندی بزبان کینجاتش زچه وگوشه ی زندان آمد
چون نیاید زازل تابه ابد همتایش همسرش شیر خدا حامی قر آن امد
زین دودریای فضیلت که بهم شد واصل خارخ از ایندو نکو لولوء و مرجان آمد
نه همین ام ابیها نبی اش خوانده زحق ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد
شب مولود مهین دخت نبی فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد
تاکه تبریگ بگوید بجهان شیعه {کربلایی} زسوی نوحه سرایان آمد
اثر طبع شاد روان نادعلی کربلایی-پدر سه شهید -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص۶۳-۶۴--انتشارات خزر -بوذرجمهری سابق (۱۵ خرداد)- ----البشارت که عیان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده ی عصمت رخ جانان آمد
سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ی دین روشن از نور رخش عالم امکان آمد
دختر ختم رسل هادی کل ،شاه سبل از پسرده عیان چون مه کنعان آمد
دسته دسته ملک از عالم بالا بزمین بهر دیدار رخش خرم وخندان آمد
عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا سوی زهرا زجنان حوری وغلمان آمد
ساره وآسیه ومریم وکلثوم زبهشت از پی خدمت آن زهره ی تابان آمد
آنچنان نور رخ دخت نبی جلوه نمود که قصور همه ی مکه نمایان آمد
نه همین مکه منور شده از طلعت او زسما ـابسمک یکسره رخشان آمد
شده از مکه همان نور نمایان که بطور سالهادر طلبش موسی عمران آمد
بهر این نور که در صلب خلیل الله بود نارنمرود به یک لحظهگلستان آمد
گر نبردی بزبان نوح نبی نامش را کی نجات از یم وگرداب وزطوفان آمد
یوسف مصر گراین نام نخواندی بزبان کینجاتش زچه وگوشه ی زندان آمد
چون نیاید زازل تابه ابد همتایش همسرش شیر خدا حامی قر آن امد
زین دودریای فضیلت که بهم شد واصل خارخ از ایندو نکو لولوء و مرجان آمد
نه همین ام ابیها نبی اش خوانده زحق ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد
شب مولود مهین دخت نبی فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد
تاکه تبریگ بگوید بجهان شیعه {کربلایی} زسوی نوحه سرایان آمد
اثر طبع شاد روان نادعلی کربلایی-پدر سه شهید -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص۶۳-۶۴--انتشارات خزر -بوذرجمهری ارت
عزاي رسول الله (ص) -امام مجتبي (ع) وامام رضا (ع)
عزاي رسول الله (ص)
يارسول الله داغت بر عزيزان زود بود يا نبي الله دوري از تو اين سان زود بود
ياامين الله يا خيرالورا ، بدرالدجا سوز هجران تو بر زهراي نالان زود بود
با غروب نور رويت شام ماتم شد پديد آخر اي صبح اميد اين شام هجران زود بود
اي اميد دردمندان حامي مستضعفان در کف اهريمنان نقش سليمان زود بود
بي تو اندر سينه ي حيدر نفس تنگ است تنگ سد راه آه بر اين قلب سوزان زود بود
اي عزيز جان آل الله ويار بي کسان مرگ جانسوز توبر اين جمع سوزان زود بود
روح والاي تو از اين تنگناي زندگي چونفرشته پر زنان بر سوي رضوان زود بود
رهبرابا رفتنت اسلام وامت شد پديد اين چنين تنها وتنها دين وقر آن زود بود
روز مظلومي زهرا وعلي ودوستان گاه محزوني طفلان پرشان زود بود
اشک زينب همچوشبنم مي چکد بر روي گل عندليبا ترک اين زيبا گلستان زود بود
بي قرارانت حسين ومجتبي پروانه سان سوختن در پايت اي شمع فروزان زود بود
ياحبيب الله يا احمد نبي الهاشمي (کربلايي) در عزايت اشک ريزان زود بود
---به نقل از شکوفه هاي غم -جلد اول ص 22 -نادعلي کربلايي -انتشارات خزر -تهران ---
----------سه عزا وغم --------------------
زهراي اطهر دختر ختم رسولان دارد عزا امشب سه جا بهر عزيزان
فاطمه کرده گيسو پريشان گه مدينه رود گه خراسان
اي شيعيان اسلام وقر آن بي معين شد قتل امام وقتل ختم المرسلين شد
فاطمه کرده گيسو پريشان گه مدينه رود گه خراسان
ارض وسما در لرزه شد از جور عدوان جسم امام دومين شد تير باران
فاطمه کرده گيسو پريشان گه مدينه رود گه خراسان
شد رحلت پيغمبر ووقت عزا شد پاره جگر از زهر امام مجتبي شد
فاطمه کرده گيسو پريشان گه مدينه رود گه خراسان
حجت هشمتمين درراه دين وقر آن کشته شد از جفا وظلم وجورعدوان فاطمه کرده گيسو پريشان گه مدينه رود گه خراسان
----شکوفه هاي غم -جلد اول -ص 24 نادعلي کربلايي -انتشاراتخزر -تهران
--------- مرگ پدر-زبانحال فاطمه در سوگ رسول الله ----
هجران وغم مرگ پدر کرده پريشم تيره شده چون شام سيه ، روز به پيشم
باران محن را بسرم ابر بلا ريخت از گردش ايام نگرحال پريشم
مجروح شد از داغ پدر قلب من زار از امت او غم برسد بر دل ريشم
چون خار مغيلان بزند خصم به من نيش همواره درافغان ، من از آن سوزش نيشم
از بس که بديدم به جهان محنت وآزار من سير ازاين عمر گران مايه ي خويشم
غير از غم دوري عزيزان به دلم نيست ورنه نبودهيچ غمي از کم وبيشم
مردم همه از گريه ي من خسته ومن نيز رنجيده زبيگانه وغمديده زخويشم
(آهي) گنهم نيست بجز اخذ حق خويش من کشته ي آئينم وقرباني کيشم
---نقل از ديوان آهي -جلد دوم -ص 122 -علي آهي-انتشارات خزر -تهران----
عزاي رسول الله (ص) -امام مجتبي (ع) وامام رضا (ع)
عزاي رسول الله (ص)
يارسول الله داغت بر عزيزان زود بود يا نبي الله دوري از تو اين سان زود بود
ياامين الله يا خيرالورا ، بدرالدجا سوز هجران تو بر زهراي نالان زود بود
با غروب نور رويت شام ماتم شد پديد آخر اي صبح اميد اين شام هجران زود بود
اي اميد دردمندان حامي مستضعفان در کف اهريمنان نقش سليمان زود بود
بي تو اندر سينه ي حيدر نفس تنگ است تنگ سد راه آه بر اين قلب سوزان زود بود
اي عزيز جان آل الله ويار بي کسان مرگ جانسوز توبر اين جمع سوزان زود بود
روح والاي تو از اين تنگناي زندگي چونفرشته پر زنان بر سوي رضوان زود بود
رهبرابا رفتنت اسلام وامت شد پديد اين چنين تنها وتنها دين وقر آن زود بود
روز مظلومي زهرا وعلي ودوستان گاه محزوني طفلان پرشان زود بود
اشک زينب همچوشبنم مي چکد بر روي گل عندليبا ترک اين زيبا گلستان زود بود
بي قرارانت حسين ومجتبي پروانه سان سوختن در پايت اي شمع فروزان زود بود
ياحبيب الله يا احمد نبي الهاشمي (کربلايي) در عزايت اشک ريزان زود بود
---به نقل از شکوفه هاي غم -جلد اول ص 22 -نادعلي کربلايي -انتشارات خزر -تهران ---
----------سه عزا وغم --------------------
زهراي اطهر دختر ختم رسولان دارد عزا امشب سه جا بهر عزيزان
فاطمه کرده گيسو پريشان گه مدينه رود گه خراسان
اي شيعيان اسلام وقر آن بي معين شد قتل امام وقتل ختم المرسلين شد
فاطمه کرده گيسو پريشان گه مدينه رود گه خراسان
ارض وسما در لرزه شد از جور عدوان جسم امام دومين شد تير باران
فاطمه کرده گيسو پريشان گه مدينه رود گه خراسان
شد رحلت پيغمبر ووقت عزا شد پاره جگر از زهر امام مجتبي شد
فاطمه کرده گيسو پريشان گه مدينه رود گه خراسان
حجت هشمتمين درراه دين وقر آن کشته شد از جفا وظلم وجورعدوان فاطمه کرده گيسو پريشان گه مدينه رود گه خراسان
----شکوفه هاي غم -جلد اول -ص 24 نادعلي کربلايي -انتشاراتخزر -تهران
--------- مرگ پدر-زبانحال فاطمه در سوگ رسول الله ----
هجران وغم مرگ پدر کرده پريشم تيره شده چون شام سيه ، روز به پيشم
باران محن را بسرم ابر بلا ريخت از گردش ايام نگرحال پريشم
مجروح شد از داغ پدر قلب من زار از امت او غم برسد بر دل ريشم
چون خار مغيلان بزند خصم به من نيش همواره درافغان ، من از آن سوزش نيشم
از بس که بديدم به جهان محنت وآزار من سير ازاين عمر گران مايه ي خويشم
غير از غم دوري عزيزان به دلم نيست ورنه نبودهيچ غمي از کم وبيشم
مردم همه از گريه ي من خسته ومن نيز رنجيده زبيگانه وغمديده زخويشم
(آهي) گنهم نيست بجز اخذ حق خويش من کشته ي آئينم وقرباني کيشم
---نقل از ديوان آهي -جلد دوم -ص 122 -علي آهي-انتشارات خزر -تهران----
چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر کردي چراازدوري رويت مرا خونين جگر کردي
رقيه دخت شاه دين شبي در شام غم افزا زهجر باب خود گشتي بسي درشيون وغو غا
سرشک ازديدگان جاري همي ناليد ومي گفتا که اي بابا ي مظلومم بکوي که گذر کردي
-------چرا از محفل ما اي پدرعزم سفر کردي ---------------------
يتيمم در بدرگشتم همي نالم زهجرانت بيا بابا دم ديگر مرابنشان بدامانت
کجا رفتي تواي باباسر وجانم بقربانت زما افسردگان بابا چرا قطع نظر کردي
-----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر کردي ------------------
غريب وبي معينم من ندارم يار وغمخواري نباشد از براي من دگريار وپرستاري
بنالم درفراق تو کنم از ديده خون جاري زهجر روي خود بابا مرا نيلي ببر کردي
----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر کردي---------------
نباشد طاقتم ديگر بگريم از براي تو کنم خاک سيه بر سر پدر جان در عزاي تو
کجايي اي پدر تا آنکه چينم من بلاي تو نمي دانم سفر اندر کدامين بوم بر کردي
-----------چرا از محفل مااي پدر عزم سفر کردي --------------
زضرب سيلي اعدا رخم نيلي شده بابا شکيبايي نمي باشد توانم رفته از اعضا
زدل اين عقده ام بابا زوصل روي خود بگشا زفقدانت مرا افسرده وخونين جگر کردي
----------چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر کردي -------------
دراين ماتم سرا (ساعي) توبا خيل عزاداران نوا کن بهر آن طفل فکار شاه مظلومان
بيابي باعزاداران جزا ازايزد منان زنظم جانگدازخود جهان را نوحه گر کردي
-----چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر کردي-------
به نقل از معراج عاشورا -اثر طبع حسينعلي خوانساري -صص 149-150-کتابفروشي اشرفي خوانسار
ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب
ماه خروج پيشرومومنان بود
ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق
ماه ظهور عدل به اهل جهان بود
مردي قيام کرده به صحراي کربلا
کز خاندان خاتم پيغمبران بود
مردي قيام کرده که باانقلاب خون
بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود
مردي قيام کرده که تا روز رستحيز
نام گراميش همه جا جاودان بود
فرزند با کفايت نستوه بوتراب
کز خون او زمين بلا گلستان بود
با خون نوشته است بتاريخ روزگار
هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود
بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم
اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود
تکميل تاشود سند سرخ انقلاب
امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود
سيراب تا شوند همهتشنگان عدل
در خون طپيده ساقي لب تشگان بود
هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش
هريکچو آيت است که در خون طپان بود
عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل
سيراب زاشک دمبدم باغبان بود
قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق
تا نهضت مقدس دين جاودان بود
با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود
تابر قرار مکتب خون جامگان بود
بر انتقال خون شهيدان بي کفن
گاه قيام (زين اب )قهرمان بود
هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري
تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود
نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران----
---
- سرسلسله ي مردم آزاد حسين است
آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است
مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد
دامن بکمر برزد واستاد حسين است
درسي به بشر داد بدستور الهي
درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي
آيين يزيدي که بري بود زانصاف
ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي
در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد
رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد
ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم
حنجر بدم خنجر بيداد گران داد
مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را
بر ضدستمکار بر افراشت علم را
با نيروي يزداني وبا دست خدايي
بشکست بهم قدرت ارکان ستم را
اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد
با زينب وسجاد سوي شام فرستاد
اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور
بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد
او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم
کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم
ديگر نهراسد زستمکار ستمکش
مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم
هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن
هر کافر ناحق نزند لاف تدين
اشرار باحرار نگيرند سر راه
ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن
شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند
از باب زر وسيم باشخاص تهيدست
برچيده شود قاعده ورسم توحش
از مسند حق دور شود قاضي حق کش
ازبين رود منکرومعروف بيايد جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش
مردم همه با کافر وظالم بستيزند
پويند ره حق وزناحق بگريزند
کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه
بر فرق تبهکار همي خاک بريزند
اين حکم صريح است وبديه است ومحقق
چيره نشود حق کش وکشته نشود حق
بيداد گري را اثري نيست بعالم
زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-
(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362 شمسي)-------------------
جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--
تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست
معني مکتب تفويض علي اکبر توست
اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي
اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست
درس مردانگي عباس بعالم آموخت
زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست
طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟
آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست
اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست
خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:
آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست
(بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق
عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست
اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست
عاشقان رانظري دردم جان پرور توست
خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا
----
مهر تو مرا رکن نماز است حسين جان عشق تو مرا کعبه ي راز است حسين جان
روزي که شود بسته برويم در اميد
يک ذره غبار حرمت اي حرم دين در رتبه به از ملک حجازاست حسين جان
هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسين جان
در کرببلا زان همه گلهاي نکويت اصغر گل نشکفته ي ناز است حسين جان
ازداغ تودر گوشه ي ويرانه رقيه شمعيست که در سوز وگدازاست حسين جا
گر قلب من از سينه بر آرند ببينند باذکر تو در راز ونياز است حسين جان
مي خواستم از وصف وجلال تو بگويم دل گفت که اينقصه درازاست حسين جان -اي خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر اياز است حسين جان
در روز جزا کرببلايي زشفاعت بر سوي تو اش دست نياز است حسين جان -به نقل ز
شکوفه هاي غم اثر طبع ناد علي کربلايي-صص169-170
زینب با سر بریده :خطبه جانسوز زینب کرده ، عالم را مکدر در میان کوفه بنموده است غوغا دخت حیدر با بیان مرتضی ابلاغ حق بنمود وگفتا کوفیان من زینبم ، حق را نمایم آشکارا زینبم بنت علی وقهرمان کربلایم قهرمان کربلا وزاده شیر خدایم من زریشه می کنم ویرانه ، کاخ ظالمان را با بیانی می کنم ، ابلاغ آزادی جهان را
ناگهان ماهی فراز نی بدید آن نیک اختر گشت خاموش وفغان سر داد با نوی فلک فر با ندای دلخراشی گفت : ایا تو حسیسنی؟ تو حسین زینبی وآن امام عالمینی ؟
گر حسینی پس چرا پیشانیت مجروح گشته؟ گو کدامین سنگ دل پیشانیت از کین شکسته؟ تو گل بستان زهرایی چرا پزمرده گشتی/ تو سلیمان جهانی چس چرا افسرده گشتی؟
چون بدیدی زینب نالان سر سلطان خوبان گشته مجروح از جفای دشمنان وظلم عدوان آن چنان زد راس پر نورش بروی چوب محمل از سر او خون چکید وشیعه را بنموده خوندل
گفت : کی پاشیده خاکستر بروی زخمهایت ؟ من گمانم بوده خاکستر دوایی از برایت ای برادر کن نظر برحالت دختت سکینه گشته محزون وغم انگیز از جفای قوم کینه
خوبرویا زین مصیبت عالمی گردیده گریان اهل بیت مصطفی در کوچه وبازار نالان ------ کاخ تو زیر وزبر کنم :
من زینبمزکربلا آمدم به شام تا روز روشن تو زشب تیره تر کنم من زینبم به چشم حقارت مکن نظر با یک اشاره کاخ تو زیر وزبر کنم من آمدم که سلطنتت ای یزید دون
سازم فنا ونقشه تو بی اثر کنم من زینبم ستم کش وبیچاره نیستم خاک ستم به فرق سر خیره سر کنم من زینبم که دست خدایم در آستین تا دست نابکار تو از تن بدر کنم
من آمدم که زنده وجاوید وپایدار دین خدا بروی زمین سربسر کنم من زینم که کرده خدا نقطم آتشین هر جا که رو کنم همه فتح وظفر کنم
من آمدم خراب کنم کاخ قدرتت زاین رو بود اگر به خرابه مقر کنم من آمدم یزید ویزیدی مرام را روشن هویتش به جهان بشر کنم من آمدم کنون پی خون خواهی حسین
تا انتقام خود نگشم کی سفر کنم؟ من زینبم که از نظر لطف ذره را روشن دلش زنور چو وقت سحر کنم -به نقل از کاروان غم - جلد 1- ص 80-81 .محمد حسن اسایش
------1] ستایش خدای را سزاست که در یگانه گی اش بلند مرتبه و در تنهای اش به آفریدگان نزدیک است. سلطنتش پر جلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است، بر همه چیز احاطه دارد بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.همواره ستوده بوده وخواهد بود ، مجد و بزرگی او را پایانی نیست آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست .
{ 2 }
{4}
{6}
هان ! او بر تمامی ادیان چیره خواهد بود.
هشدار ! اوست انتقام گیرنده ی از ستمکاران.
هشدار ! اوست فتح کننده ی دژها و منهدم کننده ی آن ها !
هشدار ! اوست چیره بر تمامی قبایل مشرکان و رهنمای آنان.
هان ! همانا او یاور دین خداست.
هشدار ! او به هر ارزشمندی به اندازه ی ارزش او و به هر نادان و بی ارزشی به اندازه ی نادانی اش نیکی کند.
هان ! او نیکو و برگزیده ی خداست.
هشدار ! اوست میراث دار دانش ها و احاطه دار بر ادراک ها.
[83] هان ! او از پروردگارش خبر دهد و نشانه های او را برپا کند و استحکام بخشد .
هشدار ! اوست بالیده و استوار.
آگاه باشید ! هم اوست که اختیار امور جهانیان به او سپرده شده است.
هشدار ! او ولی خدا در زمین، داور او در میان مردم و امانت دار امور آشکار و نهان است.
{9}
(ای رسول خدا) ما را به فرمان خدا پند دادی ، درباره علی امیر مومنان و امامان پس از او ، فرزندانت از نسل او ، حسن و حسین و پیشوایان بعد از آن دو ، که خداوند بر پایشان کرده . اینک برای آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد از دل ها ، جان ها، زبان ها و درون ها و از دستانمان ، هرکس توانست با دست و گرنه با زبان بیعت نمود دیگر پیمان نخواهیم شکست و خداوند دگرگونی از ما نبیند و از این پس فرمان تو را به نزدیک و دور از فرزندان و خویشان خواهیم رساند و خداوند را بر آن گواه گرفته او بر گواهی کافی است و تو نیز بر ما گواه باش .
البته خداوند هر صدایی را می شنود و بر اسرار دلها آگاه است (هرآن کس که هدایت پذیرد به خیر خویش پذیرفته و آن که گمراه شد به زیان خود رفته..) (زمر/41). و آن کس که بیعت کند حتماً با خداوند پیمان بسته « دست خدا بالای دستان آن هاست ...» (فتح/10)
خداوند مکّاران را تباه می کند و به باوفایان مهر می ورزد « هرکس پیمان شکند البته به زیان خود گام نهاده و آن که بر عهدش پا برجا ماند بزودی خدا او را پاداش بزرگی خواهد داد...» (فتح/10).
عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است
حامی دین پیغمبر آمد از قدومش منور جهان است شادی از چشم نرجس عیان است ---
بوی گل می وزد از گلستان بلبل از شوق گل نغمه خوان است
مقدمت ای خسرو خوبان مبارک--- از پی آن روزهای پر غم ودرد ومحنت رخ نما ای آفتاب روشنی بخش ، ای ذره پرور
ای رخت مظهر حسن داور ازتو عدل الهی میسر
ریشه ی ظالمان را برانداز حاجت بیدلان رابر آور مقدمت ای خسرو خوبان مبارک --- عید میلاد توبر همه ایران مبارک
چشم ما بوده دایم براهت تانمایی رخ همچو ماهت
بر کشی آن دم تیغ دوسر را بنگر این امت بی پناهت
در مسیرت بود نهضت ما قلب پاکت به عرضم گواه است
پای کن در رکاب سعادت سان ببین لشکر واین سپاهت
مقدمت ای خسرو خوبان مبارک عید میلادتو بر همه ایران مبارک
ریشه ی کشور آشنایی زآشنایان مفرما جدایی
ای خوش آن دم که از کوی جانان برقع ازروی ماهت گشایی
عقده های گره خورده در دل با شکر خنده از دل زدایی
هم قبول از حقیقت زاحسان شعر نا قابلش را نمایی
باغبانا جشن پیروزی بپا کن از خزان تشنگی مارا رها کن
مقدمت ای خسرو خوبان مبارک عید میلاد تو بر همه ایران مبارک *
*-صص 119-120-کتاب سرود های امام مهدی -انتشارات قلم -قم-گرد آورنده حسین حقجو-----
عید سعید شه صاحب زمان باد مبارک به همه شیعیان --مژده زمیلاد شه بحر وبر قائم دین ، حجت اثنی عشر
مظهر الطاف حی داد گر نورمبین وارث خیرالبشر
سبط نبی پادشه انس وجان باد مبارک به همه شیعیان --
مژده که بر جسم جهان جان رسید جان جهان حاکم فرمان رسید
حجت حق قاطع برهان رسید هادی دین ،حامی قرآن رسید
شبل علی خسرو کون ومکان باد مبارک به همه شیعیان--
مژده که شد قدرت حق آشکار گشت عیان مظهر پروردگار
جامع الاسرار شه ذوالوقار حجت حق خاتمه ی هشت وچار
سیف خدا رایت امن وامان باد مبارک به همه شیعیان ---
مزده که میلاد شه عالم است عید سعید ولی اعظم است
مولد سبط نبی اکرم است آنکه بخوبان جهان خاتم است
حجت حق سید صاحب زمان باد مبارک به همه شیعیان --
بنقل از دیوان آذر خراسانی -ص ۱۴۵ -انتشارات طوس مشهد -چاپ ۱۳۸۲ هجری قمری -اثر طبع مرحوم حاج سید غلامرضا آذر خراسانی سرخسی --
عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است
عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است
حامی دین پیغمبر آمد از قدومش منور جهان است شادی از چشم نرجس عیان است ---
بوی گل می وزد از گلستان بلبل از شوق گل نغمه خوان است
مقدمت ای خسرو خوبان مبارک--- از پی آن روزهای پر غم ودرد ومحنت رخ نما ای آفتاب روشنی بخش ، ای ذره پرور
ای رخت مظهر حسن داور ازتو عدل الهی میسر
ریشه ی ظالمان را برانداز حاجت بیدلان رابر آور مقدمت ای خسرو خوبان مبارک --- عید میلاد توبر همه ایران مبارک
چشم ما بوده دایم براهت تانمایی رخ همچو ماهت
بر کشی آن دم تیغ دوسر را بنگر این امت بی پناهت
در مسیرت بود نهضت ما قلب پاکت به عرضم گواه است
پای کن در رکاب سعادت سان ببین لشکر واین سپاهت
مقدمت ای خسرو خوبان مبارک عید میلادتو بر همه ایران مبارک
ریشه ی کشور آشنایی زآشنایان مفرما جدایی
ای خوش آن دم که از کوی جانان برقع ازروی ماهت گشایی
عقده های گره خورده در دل با شکر خنده از دل زدایی
هم قبول از حقیقت زاحسان شعر نا قابلش را نمایی
باغبانا جشن پیروزی بپا کن از خزان تشنگی مارا رها کن
مقدمت ای خسرو خوبان مبارک عید میلاد تو بر همه ایران مبارک *
*-صص 119-120-کتاب سرود های امام مهدی -انتشارات قلم -قم-گرد آورنده حسین حقجو----
عید سعید شه صاحب زمان باد مبارک به همه شیعیان --مژده زمیلاد شه بحر وبر قائم دین ، حجت اثنی عشر
مظهر الطاف حی داد گر نورمبین وارث خیرالبشر
سبط نبی پادشه انس وجان باد مبارک به همه شیعیان --
مژده که بر جسم جهان جان رسید جان جهان حاکم فرمان رسید
حجت حق قاطع برهان رسید هادی دین ،حامی قرآن رسید
شبل علی خسرو کون ومکان باد مبارک به همه شیعیان--
مژده که شد قدرت حق آشکار گشت عیان مظهر پروردگار
جامع الاسرار شه ذوالوقار حجت حق خاتمه ی هشت وچار
سیف خدا رایت امن وامان باد مبارک به همه شیعیان ---
مزده که میلاد شه عالم است عید سعید ولی اعظم است
مولد سبط نبی اکرم است آنکه بخوبان جهان خاتم است
حجت حق سید صاحب زمان باد مبارک به همه شیعیان --
بنقل از دیوان آذر خراسانی -ص ۱۴۵ -انتشارات طوس مشهد -چاپ ۱۳۸۲ هجری قمری -اثر طبع مرحوم حاج سید غلامرضا آذر خراسانی سرخسی --
عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است
عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است
حامی دین پیغمبر آمد از قدومش منور جهان است شادی از چشم نرجس عیان است ---
بوی گل می وزد از گلستان بلبل از شوق گل نغمه خوان است
مقدمت ای خسرو خوبان مبارک--- از پی آن روزهای پر غم ودرد ومحنت رخ نما ای آفتاب روشنی بخش ، ای ذره پرور
ای رخت مظهر حسن داور ازتو عدل الهی میسر
ریشه ی ظالمان را برانداز حاجت بیدلان رابر آور مقدمت ای خسرو خوبان مبارک --- عید میلاد توبر همه ایران مبارک
چشم ما بوده دایم براهت تانمایی رخ همچو ماهت
بر کشی آن دم تیغ دوسر را بنگر این امت بی پناهت
در مسیرت بود نهضت ما قلب پاکت به عرضم گواه است
پای کن در رکاب سعادت سان ببین لشکر واین سپاهت
مقدمت ای خسرو خوبان مبارک عید میلادتو بر همه ایران مبارک
ریشه ی کشور آشنایی زآشنایان مفرما جدایی
ای خوش آن دم که از کوی جانان برقع ازروی ماهت گشایی
عقده های گره خورده در دل با شکر خنده از دل زدایی
هم قبول از حقیقت زاحسان شعر نا قابلش را نمایی
باغبانا جشن پیروزی بپا کن از خزان تشنگی مارا رها کن
مقدمت ای خسرو خوبان مبارک عید میلاد تو بر همه ایران مبارک *
*-صص 119-120-کتاب سرود های امام مهدی -انتشارات قلم -قم-گرد آورنده حسین حقجو---
بشارت شيعيان !شد ماه شعبان ماه پيغمبر فزون شد بر خلايق لطف وجود خالق اکبر
زمين وآسمان وعرش اعظم نورباران شد زانوار رخ نور دو چشم ساقي کوثر
عيان گرديد در يثرب جمال عالم آرايي که جبرئيل امين شد خادمدر بار آن سرور
زلطف قادر قدرت نما از گلبن عفت دوگل گرديده ظاهر ازبراي حيدر صفدر
يکي در سوم شعبان ، يکي در چارم شعبان يکي چون شمس رخشان ويکي همچون مه انور
يکي فرمانده ي عالم ،وصي احمد خاتم يکي يار ومعين وغم خور سلطان بحر وبر
يکي از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها يکي از حضرت ام البنين همچون دروگوهر
يکي نامش حسين ابن علي فرمانرواي دين يکي باب الحوائج ، حضرت عباس نام آور
يکي را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان يکي رامرتضي دست رسايش بادو چشم تر
براي ياري درماندگان بحرطوفان زا بسوي ساحل عزت ، يکي کشتي ، يکي لنگر
دو صدر الدين، دو بدر الدين ، دو ياروياور قر آن يکي وارث بشهرعلم وآن يک پشتيبان در
دو رخ زيبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم يکي فرمانده ي اعظم ،يکي سردار وسرلشکر
دو جانباز وبرادر ، اين وزير وآن دگر سلطان عيان گرديدبرياري حق ازدو نکو مادر
دو روشنگر ، دو عالي فر ، که بر آنهاخدا بخشد هزاران {کربلايي}را زرحمت در صف محشر
اثر طبع نادعلي کربلايي -شادروان کربلايي پدر سه شهيد -به نقل از شکوفه هاي انقلاب -جلد دوم -صصص114-115-انتشارات خزر-تهران
--در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله بعد از آن لا اله الا الله ازمحمد مدد همی طلبم کرمی از علی ولی الله یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز خاک قدم علی ولی اللهم یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین یارب به غزاکننده ی بدروحنین عصیان مرا دونیمه کندرعرصات نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست ختم همه انبیا پیغمبرماست ازگرمی آفتاب محشر غم نیست تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان گرراه غلط کنم مرا برگردان گرتشنه شوم دراین بیابان نجف سیرآب مرازحوض کوثر گردان یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا یارب به حسین وحسن وآل عبا کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا بی منت خلق یاعلی الاعلی یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی گمراه منم برنده ی راه تویی هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را فرزند علی بن ابیطالب را کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را - یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما- یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا هرچندکه هست جرم وعصیان مارا ذات تو غنی بوده وما محتاجیم محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ گرکافروگبر وبت پرستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست در پیش عنایت تو یک برگ گیاست هرچند گناه ماست کشتی کشتی غم نیست که رحمت تو دریا دریاست. یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل آن شیر خداوبر جهان جل جلال کاندرسه مکان رسی به فریاد همه اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *- این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منظر باشید.محمد حسن آسایش----
مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم محتاج برادران وخویشان نشوم----
بی منت خلق خود مرا روزی ده تا از درتو بر در ایشان نشوم. یا الله
35-یارب زقناعتم توانگر گردان وز نور یقین دلم منور گردان
روزی من سوخته ی سرگردان بی منت مخلوق میسر گردان. یاالله
36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان وز افسرفقر سر فرازم گردان
در راه طلب محرم رازم گردان زان ره که نه سوی توست بازم گردان. یا الله
37-یارب زکمال لطف خاصم گردان واقف به حقایق خواصم گردان
از عقل جفاکار، دل افگار شدم دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان . یا الله
38-برگوش دلم زغیب آواز رسان مرغ دل خسته رابه پرواز رسان
یارب که به دوستی مردان رهت این گمشده ی مرا به من باز رسان. یا الله
39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان آوازه ی دردم به همآواز رسان
آنکس که من از فراق او غمگینم اورا به من ومرا به اوباز رسان. یا الله
40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای تا چند روم در بدر وجای به جای
یا خانه ی امید مرا ،در بربند یا قفل مهمات مرا در بگشای. یا الله
41-یارب نظری برمن سر گردان کن لطفی به من دل شده ی حیران کن
با من مکن آنچه من سزای آنم آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن. یاالله
42-یارب یارب کریمی وغفاری! رحمان ورحیم وراحم وستاری
خواهم که به رحمت خداوندی خویش این بنده ی شرمنده فرو نگذاری. یا ا لله*
*-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم.با آرزوی سعادت برای همه ی روزه داران.محمد حسن اسایش----
----باسمه تعالی ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند--------------
یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر شهرستان بیرجند انجام می گیرد .مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند .وبه شرح زیراست .ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند.اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید.همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ .همه باز می گویند :آمین.با مشت پر.آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه .همه می گویند:آمین .بااشتر کجاوه .آمین.برسانید به حج وکربلا .همه می گویند : آمین.چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان رمضان آمد با سیصد سوار چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد .2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد .مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد .حسین بن علی حق یا محمد .3-
سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد .هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد.کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد .
4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد .این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد .یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد.
5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد. محمد یا علی حق یامحمد.حسین بن علی حق یامحمد .6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) .طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) .این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند
حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد .حسین بن علی حق یا محمد .در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد.البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند .این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند .محمد حسن اسایش..-----
مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم محتاج برادران وخویشان نشوم
بی منت خلق خود مرا روزی ده تا از درتو بر در ایشان نشوم. یا الله
35-یارب زقناعتم توانگر گردان وز نور یقین دلم منور گردان
روزی من سوخته ی سرگردان بی منت مخلوق میسر گردان. یاالله
36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان وز افسرفقر سر فرازم گردان
در راه طلب محرم رازم گردان زان ره که نه سوی توست بازم گردان. یا الله
37-یارب زکمال لطف خاصم گردان واقف به حقایق خواصم گردان
از عقل جفاکار، دل افگار شدم دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان . یا الله
38-برگوش دلم زغیب آواز رسان مرغ دل خسته رابه پرواز رسان
یارب که به دوستی مردان رهت این گمشده ی مرا به من باز رسان. یا الله
39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان آوازه ی دردم به همآواز رسان
آنکس که من از فراق او غمگینم اورا به من ومرا به اوباز رسان. یا الله
40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای تا چند روم در بدر وجای به جای
یا خانه ی امید مرا ،در بربند یا قفل مهمات مرا در بگشای. یا الله
41-یارب نظری برمن سر گردان کن لطفی به من دل شده ی حیران کن
با من مکن آنچه من سزای آنم آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن. یاالله
42-یارب یارب کریمی وغفاری! رحمان ورحیم وراحم وستاری
خواهم که به رحمت خداوندی خویش این بنده ی شرمنده فرو نگذاری. یا ا لله*
*-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم.با آرزوی سعادت برای همه ی روزه داران.محمد حسن اسایش----
----باسمه تعالی ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند--------------
یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر شهرستان بیرجند انجام می گیرد .مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند .وبه شرح زیراست .ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند.اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید.همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ .همه باز می گویند :آمین.با مشت پر.آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه .همه می گویند:آمین .بااشتر کجاوه .آمین.برسانید به حج وکربلا .همه می گویند : آمین.چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان رمضان آمد با سیصد سوار چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد .2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد .مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد .حسین بن علی حق یا محمد .3-
سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد .هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد.کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد .
4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد .این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد .یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد.
5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد. محمد یا علی حق یامحمد.حسین بن علی حق یامحمد .6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) .طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) .این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند
حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد .حسین بن علی حق یا محمد .در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد.البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند .این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند .محمد حسن اسایش..
ادامه مطلب...
-